![]() |
![]() |
دلم در قفس نگاهت زندانیست
ای ابی چشمان عشق
مگذار
مگذار در بهار
در کوچ باغ احساسم تن پوش پاییز به تن کند
مگذار در بغض غریب یادت
دلم پر از ابر های تیره ی نامهربانی شود
روح نسیم مرا به روشنی می خواند
مرا به زیبایی نور
مرا به اینه ی عشق
که تو معنای بودنش هستی
مگذار تنها بمانم
حکایت عشق.......!
شورش
با ورود خود کلبه ی فقیرا نه ام را مزین ساختید
من تنهایم
با تو ام
[عناوین آرشیوشده]
![]() |
![]() |