سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ناز خود بگذار و کبر از سر به در آر و گور خود را به یاد آر . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----7064---
بازدید امروز: ----2-----
بازدید دیروز: ----2-----
جاده عشق

 

نویسنده: حسین
شنبه 88/12/8 ساعت 2:56 عصر

بس شنیدم داستان بی کسی بس شنیدم قصه دل واپسی


قصه عشق از زبان هر کسی گفته اند از نی حکایتها بسی


حال بشنو از من این افسانه را داستان این دل دیوانه را


چشمهایش بویی از نیرنگ داشت دل دریغا سینه ای از سنگ داشت


با دلم انگار قصد جنگ داشت گوئی از با من نشستن ننگ داشت


عاشقم من قصد هیچ انکار نیست لیک با عاشق نشستن عار نیست


کار او آتش زدن من سوختن در دل شب چشم بر در دوختن


من خریدن ناز او نفروختن باز آتش در دلم افروختن


سوختن در عشق را از بر شدیم آتشی بودیم وخاکستر شدیم


از غم این عشق مردن باک نیست خون دل هر لحظه خوردن باک نیست


آه میترسم شبی رسوا شوم بدتر از رسواییم تنها شوم


وای از این صید و آه از آن کمند پیش رویم خنده پشتم پوزخند


بر چنین نا مهربانی دل نبند دوستان گفتند ودل نشنید پند


خانه ای ویران تر از ویرانه ام من حقیقت نیستم افسانه ام


یک شبه از عمر سیرم کردو رفت من جوان بودم پیرم کرد و رفت



    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • حکایت عشق.......!
    شورش
    با ورود خود کلبه ی فقیرا نه ام را مزین ساختید
    من تنهایم
    با تو ام
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  •